برگرفته از : ماهنامه آشنا ================ 6) باد کنک سیاه : در یک شهربازی پسرکی سیاه پوست به مرد بادکنک فروشی نگاه می کرد ... بادکنک فروش برای جلب توجه یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و به این وسیله جمعیتی از کودکان را که برای خرید بادکنک به والدین شان اصرار می کردند را جذب خود کند . سپس یک بادکنک آبی و همین طور یک بادکنک زرد و بعد از آن یک بادکنک سفید را به تناوب و با فاصله رها کرد . بادکنک ها سبک بال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند ... پسرک سیاه پوست هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود ! تا اینکه پس از لحظاتی به بادکنک فروش نزدیک شد و با تردید پرسید : ببخشید آقا ! اگر بادکنک سیاه را هم رها می کردید آیا بالا می رفت ؟ مرد بادکنک فروش لبخندی به روی پسرک زد و نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت و پس از لحظاتی گفت : پسرم آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک می شود رنگ آن نیست بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد ... دوست کوچک من , زندگی هم همین طور استو چیزی که باعث رشد آدم ها می شود رنگ ظاهر آنها نیست ... مهم درون آدم هاست , و چیزی که در درون آدم ها است تعیین کننده مرتبه و جایگاه شان است و هرچند ذهنیات ارزشمند تر باشند , جایگاه والاتر و شایسته تری نصیب آدم ها می شود ... نظرات شما عزیزان:
مجله آشنا مجله ای برای تمامی فصول آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان |
|||||
![]() |